سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مجموع چند شعر بسیار زیبا

نظر

همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه‌ها، این هم غمی نیست

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می‌گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست

 

دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می‌گیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو می‌گیرد

جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب
جهان رنگ تماشا از تماشای تو می‌گیرد

نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید
طبیعت سهم خو درا از تماشای تو می‌گیرد

مگو سیاره‌ها بیهوده بر گرد تو می‌گردند
که این تکرار معنا از تماشای تو می‌گیرد

تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی
دل آیینه تنها از تماشای تو می‌گیرد

 

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار
گامی از سر کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو من سوخته در دامن شب‌ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم

 

ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم

غصه معنایی نداره تا تو میخندی برایم

پیش تو از یاد بردم روزهای سختی ام را

عشق مدیون تو هستم لحظه ی خوشبختی ام را